همانطور که میدانید گروه ماهور افتخار این و دارد که در کنار گروه باما که دوخواهر عزیز خانم محبوبه مسعود مسئولیت انها را به عهده دارند جهت کمک به کودکان بیمار ونیازمندمان در ایران فعالیت کند وکلیه در امد حاصل از جشنهایی که برگزار می کنیم هدیه ناقابلی است در برابر زحماتی که خانم اکرم مسعود در ایران برای این کودکان مظلوم و خانواده شان می کشند.
چون میدانیم تعدادی از شما عزیزان در گروه باما عضونیستید لذا لازم دانستیم که پیامهای ایشان را برای شما همراهان گرامی ارسال کنیم.
بسیار سپاسگزاریم که بار دیگر با همراهی خود ما را در این مهم سرافراز می نمایید.
زهرا در ماه اسفند در تاریخ ۹۷/۱۲/۲۰حالش خیلی بد شد و به مدت یکماه بیمارستان محک بستری شد و جواب ام ار ای زهرا فاجعه بود حتی با پزشکش که صحبت کردم جوابش منفی بود. وامیدی به زنده بودن زهرا نداشت .
من هفته سه بار به زهرا جان سر میزدم و هر کاری که نیاز بود انجام میدادم از میوه و غذا که دوست داشت تا از نظر مالی چون زهرا پول خیلی دوست داره و من برای اینکه امید به زندگی را در وجود زهرا زنده کنم بهش هدیه پول میدادم .
بعد از یکماه مرخص شد رفت قزوین دو روز بعد از مرخصی حالش خیلی بد شد و در بیمارستان قزوین بستری شد . هفته ای دوبار به قزوین میرفتم و از نظر خوراکی و بهداشتی هر چه لازم داشت میگرفتم و به مادرش آموزش دادم که به بهداشت و خوراک زهرا دقت کند .
بیمارستان قزوین خیلی کثیف و شلوغ بود و من اعتراض کردم و گفتند کاری نمیتوانیم انجام دهیم بیمارستان دولتیه و رسیدگی به آن به هیچ عنوان انجام نمیشه حتی دکترا میگفتند اگر بیمارتان را منزل نگه داری کنید خیلی بهتره به هر حال روزهای سختی بود خیلی ، خیلی سخت. یکماه در بیمارستان قزوین بود وقتی نتوانستند کاری کنند مرخصش کردند.
زهرا اصلا هوش نبود ، حالت تهوع و استفراغ شدید داشت ، بعضی اوقات کسی را به یادش نمی اومد، نمیتوانست غذا بخورد ، نمی توانست بشیند ، نمی توانست کنترل ادرار و دفع را داشته باشد ، زهرا را پوشک میکردن خلاصه یه تکه گوشت روی تخت بود .
دوباره به بیمارستان محک انتقال داده شد . چند هفته ای در بیمارستان محک بود مراحل شیمی درمانی را قطع کرده بودند.
زهرا مرتبا به بیمارستان محک و بیمارستان قزوین تردد داشت و من هم در کنارشون بودم .
از ماه مرداد به بعد در منزل از زهرا نگه داری کردند.
و من هم از نظر خوراکی و روحی هر نیازی داشتند تهیه میکردم از گوشت شتر گرفته تا میوه های مناسب و هر نیازی که داشتند تهیه کردم و براش میبردم تقریبا هفته ای دوبار به زهرا سر میزدم .
خلاصه روزهای سخت و دلخراشی گذروندیم واقعا مادر زهرا از هر لحاظ نمونه و قوی بود و برای زهرا هر کاری که میتوانست انجام میداد با اینکه از نظر مالی خیلی ضعیف هستند ولی از نظر تغذیه برای زهرا کم نگذاشت و من هم تا آنجایی که در توان داشتم انجام میدادم .